عشق دادن
مهربان جان، اگه دوست داشتی برای ادامه ی کارهای عاشقانه ی فرهنگیم عشق بده.
شماره کارت
6037-9973-2697-1646
نسیم کیانیدرباره ی من:
دوست عزیزم من معتقدم که همه ی ما دستان خداوند بر روی زمین هستیم و الله جان به وسیله ی بینهایت دستان خود به بنده هاش خیر میرسونه.پس این شعر های من نیست بلکه من فقط دستی از دستان خداوند هستم که این شعر هارو برای بنده هاش بنویسم تا بنده هاش لذت ببرن و تو هم مطمئنا در یک جایی دست خداوند شدی ....راستی اینم بگم که یک ذره از تلاشت پیش خدا گم نمیشه و خداوند سریع الحسابه و نسیه کار نیست کوچکترین قدمی که برای الله جان برداری به زودی چندین برابر برات جبران میکنه.
این شعر رو بخون که گفت و گوی بین من و خداست:
گفتم اله قلبم ای جان من خدایا
گفتی به من عزیزم جانم بله بفرما
گفتم چرا نتیجه این بار هم نداده
آیا رود تلاشم به دست باد صحرا؟
گفتی که هیچ اصلا اسراف ما نداریم
بیهوده آن نرفته هر گام توست بر جا
گفتم کجاست پس آن؟ اینجا چرا نیامد؟
انگار که برایم باشد نتیجه حاشا
گفتی نتیجه با من تنها فقط تو باشی
مأمور به وظیفه مأمور به تقلّا
به موقع می فرستم مطلوب آن دلت را
تنها فقط عمل کن، آینده هست زیبا
گفتم اگر نشد چه؟ پس من کنم چه آنگاه؟
افسوس و آه و حسرت؟ ما هیچ ما تماشا؟
گفتی که آه، تنها، با تنبلی بیاید
هر ذرّه ی تلاشت چون گل شود شکوفا
اصلا نمیشود گم یک ذرّه از تلاشت
یک روز میکنم آن سعی تو را هویدا
هر ذرّه ی تلاشت به چشم من بیاید
هر ذرّه ی تلاشت من میکنم چو دریا
بیش از خودت بخواهم خیر تو را عزیزم
من میزنم رقم آن، خیرِ کثیر والا
هم سعی و هم توکل مثل دو بال پرواز
کم کم تو را پراند به سوی اوج بالا
گفتم عزیز قلبم، به روی چشم، جانم
شکرت که باز هم تو دادی مرا تسلّا
من تشنه ی هدایت، گمراه در ضلالت
شکرت که باز دادی، آب هدایتم را
شکرت خدا که دارم من چون تو را همیشه
پیش از تو زندگی ام، اصلاً نداشت معنا
بودی همیشه در دل، امّا ندیدمت من
این چشمهای کورم، کردی بصیر و بینا
یک روز دیدمت من، گفتم خدا؟! سُک سُک
آن روز تو درون این دل شدی هویدا
من عاشق تو هستم عاشقتر از همیشه
هر روز بیشترتر خواهم تو را خدایا
باشد ظَلَمْتُ نَفْسی، هر عشق غیر عشقت
ای عشق بینهایت، ای عشق پاک یکتا
انگار قبل عشقت، آشفته بود قلبم
قلبم نگو که کرده عشق تو را تقاضا
جایی که تو نباشی من رغبتی ندارم
هر جای جا که باشی من میروم همان جا
خواهد تمام هستی عشق تو را خدایا
کل جهان هستی با عشق توست برپا
محفوظ لوح هستی با عشق خود نوشتی
در ذرّههای هستی عشق تو هست پیدا
راستی شاید یادت نیاد ولی روز ازل یا همون روز الست یه عهد و قراری با الله جان بستی و بهش گفتی به زودی برمیگردم پیشت....
این شعر هم گفت و گوی من بود با الله در روز ازل:
گفتی مرا روز ازل فارغ بیا بنده ی من
رفتی فراموشم نکن، حاذق بیا بنده ی من
گفتی خدای تو منم، هست و تمام تو منم
گفتی اله تو منم، عاشق بیا بنده ی من
گفتی برو دنیای دون تا که کنی رشد و نمو
روحت شود یک محتشم بالغ بیا بنده ی من
گفتی که هر ثانیه ایی باشم حفیظت در جهان
هستم کنارت تا ابد واثق بیا بنده ی من
گفتی برو دنیا ولی، نوری گرفتی بازگرد
آنجا ستاره میشوی، طارق بیا بنده ی من
گفتی تلاشت را بکن چون که بهشتم مال توست
باید شوی اندازهاش، لایق بیا بنده ی من
بار امانت میکشی؟ گفتم بله معبود من
گفتی برو عاشق بیا، صادق بیا بنده ی من
